Tسی سالگی مطمئناً بهترین سن برای شروع یک حرفه ورزشی نیست. در آن دنیا من پیر شدهام، با کمردرد و رفلکسهایی به تیز بودن قاشق چوبی. اما با این وجود، اوایل امسال، خودم را دیدم که در یک بار با نور کم نور در شرق لندن ایستاده بودم و در میان بهترین بازیکنان شهر Super Smash Bros، بازی مبارزه ای محبوب نینتندو، جمع شده بودم. در حالی که انبوهی از رقبای مسابقات قبلی را به یاد می آوردند و تکنیک های سطح بالا را به اشتراک می گذاشتند، با نگرانی به نام خود در نردبان مسابقات خیره شدم، به این امید که هیچ کس متوجه نشود که من تازه سال گذشته بازی Smash را شروع کردم.
با این خطر که شبیه راوی یک فیلم نوجوان دهه ۹۰ بشویم، اجازه دهید به عقب برگردیم. وسواس Smash من در دوران شادی قرن اول شروع شد. همانطور که کووید-۱۹ به طور مخرب و نامرئی منفجر شد، آپارتمان فروتنی کمان که من در آن زندگی می کردم به آرامی از یک پارتی سرگرم کننده به زندان تنگ و تنگناهراسی تبدیل شد. ما تمام تلاشمان را کردیم که با دوچرخهسواری، بخشهای نامناسب علفهای هرز و شبهای مضحک فزایندهای، همه چیز را سبک نگه داریم – اما Super Smash Bros Ultimate واقعاً مرا از مصیبت بیحسآور سال ۲۰۲۰ عبور داد. .
به عنوان یکی از معدود بازی هایی که دوست و همشهری دیرینه من اکبر انجام می داد، این جنگنده به ظاهر دلخراش ما شد نقطه ملاقات چند نفره، شب بزرگ ما. اخم، استرس و راههای کمی برای هدایت ناامیدی فزایندهام، تحقیر شدن توسط فهرست شخصیتهای کارتونی اکبر برای من و دیگر همخانهمان، اندرو، فراری خوشآمد بود – که باعث ناراحتی دوستان غیربازیمان شد.

از آنجایی که اکبر از زمان پیدایش این سریال در N64 بازی میکرد و من حتی اصول اولیه بازی را درک نمیکردم، این مسابقات در اتاق نشیمن در ابتدا به سختی یک مبارزه منصفانه بود. اما در طول ۱۰ ماه طاقتفرسا، ما مجموعاً ۶۰۰ ساعت را در جنگجویان صرف کردیم. متوجه شدم که یادداشتهای پچ Smash را میخوانم، ویدیوهای پخشکننده حرفهای را تماشا میکنم و به تنهایی «تمرین» میکنم. وقتی قرنطینه برداشته شد، من به آپارتمان خودم نقل مکان کردم – اما گرسنگی من برای اسمش هنوز سیر نشده بود. بنابراین من همه ما را در این تورنمنت ثبت نام کردم – حرکتی که سومین برادر اسمش من اد آن را «کشاندن به طلسم تحقیر عمومی تام» نامید.
یکی از سه بازی معمولی لندن اسمش. مسابقات، East London Smash (ELS) دارای کوچکترین براکت (۲۰ شرکت کننده) و متوسط ترین استخر جایزه (۴۰ پوند). سازماندهنده رویدادی که به طرز خلع سلاحکنندهای خوب، که فقط به عنوان اردک مهاجم شناخته میشود، به ما اطلاع داد که میزبان بازیکنانی با رتبهبندی قدرتمند هستند – که به عنوان بهترینها در بریتانیا و اروپا شناخته میشوند. پس فشاری وجود ندارد.
در مسابقات، با دست به دست کردن، لیست رقبا را بررسی کردیم. در برابر جنگجویان قدرتمندی مانند کریسپی، DAT: RePtile و GimpBizkit، واضح بود که کارمان قطع شده بود. بدتر از آن، در حالی که گروه راگتگ من چند بازی دوستانه را برای گرم کردن انجام می داد، با فردی آشنا شدیم که در هفته گذشته در چهار مسابقات مستقر در بریتانیا شرکت کرده بود. برخی از حریفان ما از قبرس و ایتالیا سفر کرده بودند.
از تیم چهار نفره من در قبرس، یکی از آنها خارج شد. اما اکبر جبار و اد که با نام مستعار حرفهای «بامبوم» رقابت میکردند، هر دو به من چسبیدند. بازی های دوستانه دور از ذهن بود و وقت آن بود که جدی شویم. به طور غیرقابل توضیحی وارد دور دوم شدم، و متوجه شدم که نقش قهرمان قبرس را بازی میکنم، بازیکنی دوستانه که ظاهری دوستانه دارد و فرم خلع سلاحکنندهای خوبی در نقش The Legend of Zelda’s Link دارد. علیرغم اینکه آواتار موهای نوک تیز خود را تا آخرین عمر در دور اول کوچک کرد، رگبار بی امان پرتابه ها و بازی هوشمندانه او در خارج از صحنه برای سبک بازی ابتدایی من بسیار زیاد بود. فوراً الگوهای حرکت و حمله من را انتخاب کرد، در دو بازی بعدی، او به طور کامل زمین را با من پاک کرد.

خوشبختانه، کمبود حرفه ای من تکنیک ها در نهایت یک مزیت را ثابت کردند. در مواجهه با یک تورنمنت معمولی که به عنوان دیدی کنگ ترسناک می جنگید، حرکات نامنظم و پرخاشگری تصادفی من برای او گیج کننده بود. در کمال تعجب، بعد از یک مسابقه ۱۰ دقیقهای فوقالعاده شدید، موفق شدم حریفم را به دام بیاندازم و او را از صحنه خارج کنم تا برنده شود. خدمه شکست من در تشویق فوران کردند. دو بازی بعدی نزدیک بود، اما دشمن میمون دوست من در نهایت برتری یافت. با این حال، به نظر من این موضوع در کنار موضوع بود. برخلاف همه شانسها، من کارهای به ظاهر غیرممکن را انجام داده بودم و در یک مسابقه برنده شدم.
دوستانم نیز بهطور تحسینبرانگیزی بازی کردند. در حالی که اکبر مورد علاقه گروه بارها توسط یکی از بازیکنان Wii Fit Trainer به نام جو مورد بی احترامی قرار گرفت، اد جوان امیدوار ما به طور مداوم تا آخرین عمر توانست زنده بماند. او هر مسابقه را باخت، اما فقط به اندازه یک تار مو. اما صرف نظر از اجراهای نه چندان قهرمانانه ما، همه ما با احساس سرخوشی بیرون آمدیم. خودمان را حفظ کرده بودیم! پس از هفتهها تمرین با مبارز منتخبم، کازویا، احساس میکردم تمام آن ساعتهایی که در این بازی کوچک عجیب صرف کرده بودم، ارزشی داشت. وسواس من در قفل کردن منجر به یک شب زنده داری شده بود.
بازیکنان Smash لندن جامعه ای پرشور و دوستانه هستند، مجموعه ای از افراد با پیشینه های مختلف که با عشق مشترک به یکدیگر متحد شده اند. یک بازی ویدیویی خاص به لطف فقدان نخبهگرایی، مغرور بودن یا دروازهبانی، همه اینها به طرز شگفتآوری برای یک محیط رقابتی مفید است. به عنوان کسی که هرگز توانایی، تمرین یا آمادگی لازم برای انجام ورزش واقعی را نداشت، خارشی را ایجاد کرد که نمیدانستم دارم. متشکرم که ما را در رویداد خود تحمل کردید، اردک مهاجم. می توانید شرط ببندید که برمی گردم – چه برنده شوم، چه (به ناچار) باخت.
دیدگاهتان را بنویسید