گیم اف ترونز Game of Thrones یا همان سریال تاج و تخت توانست رتبه نخست سریال ها را در دنیا از آن خود کند
اما چرا و چگونه؟
شاید برای خیلی ها تعجب آور باشه که سریال گیف اف ترونز با شخصیت سازی های قوی و داشتن بهترین سناریو ها توانسته مخاطبان زیادی را در سراسر جهان جذب کند شاید برای خیلی از شما ها که این سریال رو ندیده باشید اهمیتی نداشته باشد اما فقط کافیست یکبار یک قسمت سریال رو نگاه کنید آن وقت است که تسلیم خواهید شد.
مخاطب هدف سریال «بازی تاج و تخت» علیرغم اینکه به ادبیات فانتزی تعلق دارد، بزرگترها و آدمهای بالغ هستند. حتی میشود گفت برای درک کامل سریال باید توانایی تحلیل یک سری مفاهیم را داشته باشید. سریال به وضوح نمادهایی از وضعیت سیاسی و اجتماعی روز دنیا دارد. جهانی که خالقان «بازی تاج و تخت» در این سریال ساختهاند تقریبا منحصربهفرد است.
) سریال هوشمندانه ساخته شده و اغلب کاراکترهایش هم باهوش هستند پس عجیب نیست که مخاطب باهوش را درگیر میکند. دیدن این همه شخصیت مختلف با ویژگیهای متنوع که همگی در یک خصوصیت یعنی هوش با هم اشتراک دارند واقعا دیدنی است. از لنیسترهای سیاستمدار تا استارکهای متعهد و نجیب و تارگرین اسطورهای اولین ویژگی همهشان ذکاوت است.
۳) طرفدار چه ژانری هستید؟ درام؟ عاشقانه؟ اکشن؟ فانتزی؟ «بازی تاج و تخت» همه اینها را در خودش دارد آن هم در عالیترین سطح. این عالیترین سطح نه فقط در روایت که در شیوه به تصویر کشیدن آن و کارگردانی خودش را نشان میدهد. هر اپیزودش را که میبینید به اندازه یک فیلم سینمایی جزییات بصری و زیباییشناسانه دارد.
۴) سریال در بیزمان میگذرد و با توجه به فضای فانتزی-اسطورهای آن شاید فکر کنید مربوط به دوران باستان است اما حقیقت این است که «بازی تاج و تخت» سریالی به شدت امروزی است. شاید ارجاع مستقیم به یک کشور و دولت نباشد اما نمادهای قدرتمندی از جهان سیاسی معاصر و عملکرد آدمها در حوزه قدرت دارد که از مهمترین نکات جذابیت سریال است.
۵) داستان مارتین به عنوان آغازگر سریال پر از تعلیق، هیجان و کاملا غیرقابل پیشبینی بود. چند داستان موازی که همهشان با قدرت جلو میرفتند و اگر اپیزود اول را تا انتها ببینید بعید است دیگر بتوانید رهایش کنید. شخصیتپردازیهای پیچیده، آن هم برای این همه کاراکتر واقعا به هوش سرشاری نیاز دارد. اینجا آدمها خوب یا بد مطلق یا حتی خاکستری نیستند.
خیلی بیشتر از اینها پیچیدگی دارند و دائم هم در حال تغییر هستند. موقع دیدن «بازی تاج و تخت» یاد گرفتیم روی هیچکدام از کاراکترها شرط نبندیم چون ممکن بود یا مارتین نابودشان کند یا خودشان دستخوش تحولات بزرگی شوند که تمام شالوده فکریتان را به هم میریزد. بعد از اینکه سریال راهش از کتاب جدا شد هم دیگر دیوید بنیوف و دی.بی.وایس به عنوان فیلمنامهنویسان و خالقان «بازی تاج و تخت» ذائقه مخاطب دستشان آمده بود. آنها حالا به مخاطبان سریال همان چیزی را میدهند که آنها طلب میکنند. از داستان اژدها و ارتش مردگان تا یک جنگ داخلی پیچیده.
۶) دیدن سریال کار راحتی نیست. تعداد شخصیتها زیاد است و در هر قسمت از آن دائما به خاندانها، شعارشان و نقشی که در قسمتهای قبلی داشتهاند ارجاع داده میشود. این هم بخشی از جذابیتش است و هم یک راهنمای کوتاه میطلبد تا مسیرتان را در جهان «بازی تاج و تخت» پیدا کنید.
۷) در دنیایی زندگی میکنید که سریال «بازی تاج و تخت» پخش میشود و میلیونها ببیننده و طرفدار در همه جا دارد. اگر با ادبیات، کاراکترها، جغرافیا و اصطلاحات سریال آشنا نباشید انگار بیگانهای وسط جمعی هستید که زبانشان را هم نمیفهمید. آنها که «بازی تاج و تخت» دیدهاند میدانند که عاشقانهترین جمله جهان میتواند این باشد: «تو هیچی نمیدونی جان اسنو».
قسمت پنجم گیم آف ترونز از فصل آخر این سریال با جنگ بزرگی همراه بود و شاهد مرگ بسیاری از کاراکترهای اصلی چون سرسی، جیمی، کلگین، یورون، کوه و بسیاری دیگر در این قسمت بودهایم. اما مجدداً پس از پخش این قسمت نارضایتی بینندگان آغاز شده و تقریباً نیمی از بینندگان به ساخت فصل هشتم اعتراض و انتقاد کردند. در ادامه به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت.
قسمت پنجم گیم آف ترونز
همانطور که دیدیم در قسمت پنجم گیم آف ترونز در جنگ دنریس و سرسی اتفاقات بزرگی افتاد اما قبل از هر چیز شاهد احساسات جدید دنریس بودیم. در واقع بخش بزرگ انتقادها بر همین موضوع بود که دنریس در طول هفت فصل گذشته کاراکتری مهربان و ناجی بود و قصد داشت تا مردم را از ظلم و ستم برهاند. اما در نهایت به کسی تبدیل شد که مردم بی گناه را سوزاند و این دقیقاً نقطه اوج ماجرا بود. بسیاری از این بینندگان بر این باور بودند که چطور دنریس یک شبه به پادشاه دیوانه تبدیل شد؟
دنریس، مدکینگ واقعی در گیم آف ترونز
به گفته برخی از سایتها در گذشته نیز اثراتی از دیوانگی در دنریس وجود داشت و او همیشه دشمنان خود را بدون هیچ رحمی سرکوب میکرد که میتوان به کشته شدن وحشتناک برادرش توسط دروگو نیز اشاره کرد که دنریس مستقیماً شاهد آن بود و هیچ واکنشی نداشت، اما اینبار ماجرا کمی متفاوت بود. بعد از جنگ وینترفل و محبوبیت شدید جان اسنو در بین مردم، دنریس به شدت احساس ترس کرد و این در حالی بود که دستیار همیشگیاش جورا مورمونت را از دست داده بود. از سوی دیگر در حمله به سرسی یکی از اژدهاهای او از بین رفت و مترجم و مشاور همیشگیاش، میساندی نیز کشته شد.
در نهایت دنریس با تنهاییاش باقی ماند و این احساس تنهایی در شرایطی بود که جان اسنو نیز ماجرای خانوادهاش را برای سانسا و آریا تعریف کرد و سانسا این ماجرا را به تیریون لنستر گفت. در نهایت این موضوع این موج را به راه انداخت که جان اسنو گزینه بهتری نسبت به دنریس برای حکومت و برقراری صلح است.
دنریس کاملاً این موضوع را حس میکرد که بیشترین احساس مردم به او حس ترس است در حالی که این حس نسبت به جان اسنو حس علاقه است. از طرفی جان اسنو به ملاقات او رفت و به طوری غیر مستقیم اعلام کرد که به عنوان ملکه او را دوست دارد و رابطه عاشقانهشان به پایان رسیده است و این را نیز میتوان به عنوان شکستی برای دنریس دانست زیرا او عاشق جان اسنو بود و به این موضوع در قسمتهای قبلی اشاره کرده بود.
در واقع میتوان گفت که تمامی اتفاقات و تمامی ماجراها اتفاق افتادند و دست به دست هم دادند تا در نهایت دنریس به پادشاه یا در واقع ملکه دیوانه تبدیل شود و کاری را که پدرش هرگز انجام نداده بود را عملی کند. در نتیجه این موضوع نقطه اوج سریال بود که زیاد مزاج بینندگان خوش نیامد و بیش از نیمی از بینندگان ترجیح میدادند تا دنریس را همان دختر پاک و معصوم اول داستان بدانند.
واقعیت امر این است که زندگی و تکتک اتفاقات، انسان و عقایدش را تغییر خواهد داد و مرز بین تصمیمات فقط به یک مو بند خواهد بود. در نتیجه این موضوع در رابطه با دنریس هم صدق کرد و شاهد تصمیم دیوانه وار و طبیعی او در قسمت پنجم گیم آف ترونز بودهایم. واقعیت این است که زندگی نتوانست دنریس را همان دختر معصوم و مهربان نگه دارد و از دست دادن اطرافیانش یا حتی خیانتهای ریز و درشت او را به فردی دیگر تبدیل کرد. البته به گفته برخی از منتقدان، قدرت نیز بر روی او بی تأثیر نبوده است.
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ