چه فتنه‌ها که فرو ریخت بر سرمان چه داغ‌ها که نشسته است در برابرما

 

چه فتنه‌ها که فرو ریخت بر سرمان چه داغ‌ها که نشسته است در برابرما

به گزارش خبرنگار مهر، مریم سقلاطونی از اوایل دهه ۷۰ شمسی به طور جدی وارد عرصه شعر شد و هم‌اکنون علاوه بر شاعری به نویسندگی هم اشتغال دارد. او کارشناس‌ارشد ادبیات فارسی، پژوهشگر، عضو انجمن قلم ایران و هیأت نظارت کتاب کودک و نوجوانان است.

شعرهای آئینی و مذهبی سقلاطونی واجد روایتی لطیف است که شاید به طور ناخودآگاه از زنانگی شاعرش برخاسته باشد. او در حفظ زبان معیار و همچنین استفاده از مضامین روز در شعر آئینی چیره‌دست است و هر چند از تاریخ گذشته شعر می‌گوید، اما شعرش برای مخاطب امروزی است.

سقلاطونی در چندین کنگره و جشنواره شعر به عنوان شاعر برگزیده انتخاب شده است، از کنگره سراسری شعر صحیفه سجادیه و شعر حج، شعر عاشوراییان، شعر رضوی و… بگیرید تا جشنواره بین‌المللی خوارزمی و جایزه ادبی طاهره صفارزاده و…. کتاب «از نام‌ها خبری نیست» که مجموعه شعر دفاع مقدس سقلاطونی است، برنده جایزه کتاب سال دانشجویی و کتاب دفاع مقدس در سال ۱۳۸۵ شده است.

«گزیده ادبیات معاصر»، «بادها از جنوب می‌آیند»، «خرچنگ‌ها برای ماهی‌ها آواز می‌‏خوانند» مجموعه داستان دفاع مقدس، «تو را گل‌های عالم دوست دارند» مجموعه نثر ادبی با موضوع امام عصر (عج)، «فردا صبح است» گردآوری اشعار پیرامون امام عصر، و… برخی از آثار منتشر شده مریم سقلاطونی است. غزل مثنوی او با نگاهی به دعای فرج به تازگی سروده است.

با نگاهی به دعای فرج

بلا عظیم شد و پرده‌ها فرو افتاد
بلا شراره‌ی آتش شد از هوا فرو افتاد
زمین، سخاوت خویش از زمینیان برچید
و ابر، دامن خود را از آسمان برچید
چه فتنه‌ها که فرو ریخت بر سرمان
چه داغ‌ها که نشسته است در برابرمان
به غیر تو به که گوییم این شکایت را؟
کجا بریم غم و اندوه بی نهایت را؟
بلا بزرگ شده… دردها فراوان است
بهار، رفته از این کوچه‌ها، زمستان است
بنا ندارد از این خانه‌ها، بلا برود؟
گدای پشت درِ خانه ات کجا برود؟
زمینِ مرده به باران رحمتت زنده است
به مهربانی و لطف و محبتت زنده است
به اضطرار رسیده، زمین و تاریک است
زمانِ روشنیِ آفتاب، نزدیک است
خدا به خیر کند روزگار مردم را
به خانه‌ها برساند بهار مردم را
خدا! به حق محمد و آل اطهارش
امام عصر (عج) از اندوه و غم نگهدارش
*
هوا گرفته و تاریک…آسمان غمگین
زمین، گرفته غبارِ غم و زمان غمگین
درخت، سر به گریبان خویش برده و باد
نفس زنان، وسط دشتِ بی کران غمگین
تمام پنجره‌ها بسته… کوچه‌ها خلوت
نشسته کنج قفس، مردم جهان غمگین
جهان، شبیه زنی پا به ماه می پیچد
ز درد در خود و افتاده نیمه جان، غمگین
غبارِ مرگ نشسته است بر خیابان‌ها
شب است کوچه و تا مغز استخوان غمگین
خدا به خیر کند روزگار مردم را
به خانه‌ها برساند بهار مردم را
*
جهان، شب است…صبح می‌شود با تو
تو آفتابی و باران… تو دریا تو…
و صبح با چمدان بهار می آیی
پر از شکوفه‌ی لبخند، صبح فردا تو
به پیشواز تو از راه دور می آیند
تمام مردم چشم انتظارِ دنیا…تو
_ به یک نگاه دل انگیز می‌کنی روشن
به محض آمدنت… کوچه‌های شب را تو…
تمام فاصله‌ها را درخت می‌کاری
و ریسه ریسه سلام است بین ما تا تو
و هر کجا که قدم می‌گذاری از نفست
مناره می‌شود و صحنی از مصلا…تو_
_ تو می‌رسی …و زمین زنده می‌شود از نو
بهار، حاکم جان و جهان شود با تو
به اذن تو…همه رودخانه‌ها و دریاها
روان شوند به دامان گرم صحرا …تو_
_بهار مردمی و مردم از تو می‌خواهند
به دادشان برسی …ای امام دل‌ها تو
«مریم سقلاطونی»


منتشر شده

در

ادبیات و اندیشه

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *