در باب داستان پرومته بدبخت و تیمور جهانگشا

 

در باب داستان پرومته بدبخت و تیمور جهانگشا

به گزارش خبرنگار مهر، محمدباقر کلاهی اهری، شاعر خراسانی و صاحب آثاری چون «دلقک در باران»، «چرخ زدن با دلتنگی»، «از نو تازه شویم»، «عاقبت بگو مگو: دفتر قصه‌ها و حکایت‌های طنز»، «آواز عاشقی»، «در وطن سنجاقک‌ها»، «کاش» و… به دلیل عدم پخش برنامه «شب شعر» شبکه چهار سیما در فصل بهار یادداشتی را برای مهر ارسال کرده است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:

«نمی‌دانم داستان بدبختی پرومته بینوا را اول بار چه کسی برایم نقل کرد؟ در گذشته‌ای دور این داستان را شنیدم، شاید دورتر از دورانی که این حکایت اتفاق افتاده بود…

نوع ایرانی این داستان البته نسبتاً متاخر است. تیمور جهانگشا از هجومی که بر او رفت، گریخته، بی‌توان و بی آتیه خود را به نزدیک دیواری شکسته رسانیده است. در قاب یک تصویر یک تصویر ممتد مانند پلان – سکانس طولانی مورچه‌ای دارد دانه‌ای گندم را از بلندی دیواری بالا می‌برد. داستان را شنیده‌ایم، جزو داستان‌هایی بود که در متون تعلیمی و درسی به ما می‌آموختند: مورچه دانه را تا کمر دیوار بالا می‌برد، دانه می‌افتد، مورچه برمی‌گردد، دانه را بالا می‌برد. دانه می‌افتد مورچه برمی‌گردد، تیمور نگاه می‌کند.

سرانجام بعد از هفتاد بار مورچه دانه را به سر دیوار می‌رساند و الباقی داستان معلوم است. تیمور از تلاش مورچه عبرت می‌گیرد، برمی‌خیزد، سعی می‌کند و پیروز می‌شود.

داستان مورچه روشنایی رستگاری را به حکایت سیاه آن پرومته بدبخت می‌تاباند و به ما می‌گوید که سعی و تلاش بیهوده نیست، زیرا که ایزد جهان را به عبث نیافریده است و بخشی از آفرینش عالم را به ما واگذارده تا تمرین کدخدایی کنیم و شأن خلیفهاللهی یعنی همین…!

کات به سکانسی که دوستی به من می‌گوید که برنامه فرهنگی «شب شعر» در کانال چهار از رسانه ملی قرار است متوقف شود و یا در آستانه تعطیلی قرار گرفته است.

«طمع شمع نمی‌بندم» ولی به این «خردک شرر» دل بسته‌ام. به شب‌هایی که به رسم پیرمردان که آخر شب کنترل تلویزیون را به اختیار خود در می‌آورند می‌نشینم و به حرف‌هایی (گیرم از قبل توافق شده) گوش می‌کنم و سعی و تلاش مورچه‌ای را نگاه می‌کنم که دارد دانه گندم را به خانه می‌برد همان حبه‌ای که «بابا آدم» به امر ننه حوا آن را می‌کارد و درو می‌کند و به آسیا می‌برد.

البته این شب در ذیل شب‌های هنر که به موضوعاتی اعم از موسیقی و تئاتر و روایت و امثال این می‌پرداخت، صورت پذیرفته بود.

نمی‌دانم این حرف را باور کنم یا شیطان را لعنت کنم و بگویم درست نیست. علی ایحال این سعی‌ها در جنب تلاش موری که آموزگار تیمور جهانگشا بود قابل اغماض نیست. بویژه در این اواخر که سرو صورتی بهتر پیدا کرده به موضوعاتی بهتر پرداخته با موضوعات را به صورت بهتری پرداخته بود.

کاش این منفذها مسدود نشود و صحنه یکسره در انحصار سرگرمی سازی که آن هم بسیار لازم است قرار نگیرد، زیرا هر چیز به جای خویش نیکوست.

با احترام محمد باقر کلاهی اهری، ایام نوروز ۹۹»


منتشر شده

در

ادبیات و اندیشه

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *