«جنگ چهره‌ زنانه ندارد»؛ روایتی از حضور زنان در خط‌ مقدم جنگ

«جنگ چهره‌ زنانه ندارد»؛ روایتی از حضور زنان در خط‌ مقدم جنگ
«جنگ چهره‌ زنانه ندارد»؛ روایتی از حضور زنان در خط‌ مقدم جنگ

ایسنا/خراسان رضوی زنانی با روحیه لطیف و شکننده در سخت‌ترین و وحشتناک‌ترین شرایط بدون اینکه خم به ابرو بیاورند و به صورت کاملا داوطلبانه در خط مقدم جبهه‌ها حضور پیدا کردند و در چهره‌شان می‌توان دید که هنوز هم بوی خون در مشام‌شان جریان دارد.

حضور زنان در جنگ همیشه در قالب نقش پرستار و امدادگر به تصویر کشیده شده است؛ اما کتاب «جنگ چهره‌ای زنانه ندارد» داستان زنانی را تعریف می‌کند که اسلحه دست گرفته‌اند، تک‌تیرانداز بوده‌اند و حتی در خط مقدم جنگ فرماندهی کرده‌اند.

کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» را سوتلانا الکسیویچ نویسنده و مستندنگار بلاروسی نوشته است، او اولین نویسنده تاریخ است که برای نوشته‌هایش در ژانر مستندنگاری جایزه ادبی نوبل را از آن خود کرده است.

این کتاب راوی راه پر فراز و نشیب زنانی است که در ارتش اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم حضور یافتند. سوتلانا الکسیویچ با چند صد نفر از زنان شرکت کننده در جنگ از قشرهای متفاوت مانند پرستار، تک تیرانداز، خلبان، رخت شور، پارتیزان، بی‌سیم چی صحبت می‌کند تا بتواند داستان تجربه آن‌ها در خاک و خون را در این کتاب به تصویر بکشد.

از آنجا که الکسیویچ تجربه روزنامه‌نگاری نیز داشته است توانسته توصیفات شاهدان عینی را بی‌کم و کاست یادداشت، تدوین و به خواننده منتقل کند، در مطبوعات شوروی از کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» به عنوان گزارشی روشن و آشکار از گذشته‌ای دور و تاثیرگذار بر کل کشور نام آورده شده است.

نویسنده اما در روایت داستان این کتاب از زاویه‌ای دیگر به ماجرای جنگ پرداخته که کمتر مورد توجه قرار گرفته و خواننده با خواندن این کتاب لحظاتی از جنگ را تجربه می‌کند که بی‌پرده و عریان است.

موردی که این کتاب را متفاوت از بسیاری از کتاب‌ها می‌کند، روایت چند صدایی داستان است؛ در این کتاب هر شخصیتی نظر خود را در خصوص جنگ بیان کرده است و همین چند صدایی بودن داستان است که آن را قابل باور کرده است. قهرمانان این کتاب انسان‌های عادی هستند که گویشی ساده دارند و حرف‌هایشان را راحت بیان می‌کنند.

کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» دارای ۷ بخش بوده که عبارت است از «زن‌ها کی برای اولین بار در تاریخ وارد ارتش شدند؟»، «انسان بزرگ‌تر از جنگ است»، «نمی‌خواهم حتی به خاطر بیاورم…»، «دخترها، بزرگ شید، بالغ شید… شما هنوز خامید…»، «بوی ترس و چمدان آب نبات»، «من این چشما رو امروز هم به خاطر می‌آرم…» و «نیاز به سرباز بود… اما من می‌خواستم زیبا هم بمانم…».

خوانندگان این کتاب پس از اتمام آن متوجه می‌شوند که نویسنده رسالتش را در خصوص بازنمایی قابل توجه نقش زنان در خط مقدم و پشت جنگ به خوبی به منصه ظهور رسانده است.

بخش‌هایی از کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» به این شرح است، «اولش از مرگ می‌ترسی، در درونت نسبت به مرگ حس شگفتی و کنجکاوی تجربه می‌کنی. بعدش اونقدر خسته می‌شی که دیگه هیچ حسی به مرگ نداری. همیشه تو حالت ناتوانی قرار می‌گیری. فقط یه ترس تو وجودت می‌مونه، این که بعد از مرگت زیبا نباشی. این هم ترس زنانه…».

«ما جهان بدون جنگ را نمی‌شناختیم، دنیای جنگ دنیایی بود که با آن آشنا بودیم، و مردمان جنگ تنها مردمانی که می‌شناختیم‌شان. من امروز جهان و مردمی جز این نمی‌شناسم. آیا جهان و مردم غیر جنگی زمانی وجود خارجی داشته‌اند؟».

«در مرکز همه‌ این خاطرات این حس وجود دارد: غیر قابل تحمل است مردن، هیچ کس دلش نمی‌خواهد بمیرد. غیر قابل تحمل‌تر از آن کشتن انسان‌هاست. زیرا زن زندگی می‌بخشد. مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل می‌کند. از او مراقبت می‌کند و به دنیایش می‌آورد. من فهمیدم که کشتن برای زنان دشوارتر است».

«بعد از جنگ، تا مدت‌ها می‌ترسیدم بچه‌ دار شم. وقتی بعد از هفت سال بچه‌دار شدم، تازه آروم شدم. اما تا به امروز نمی‌تونم هیچی رو ببخشم و نمی‌بخشم. من وقتی اسرای آلمانی رو می‌دیدم، خوشحال می‌شدم. خوشحال می‌شدم از این‌ که اونا رو تو این وضعیت می‌دیدم؛ هم سرشون توی کیسه بود و هم پاهاشون. اونا رو از خیابونای روستا عبور می‌دادن، التماس می‌کردن؛ (مادر، نون بدید… نون…)، تعجب می‌کردم از این‌ که روستایی‌ها از خونه‌هاشون بیرون می‌اومدن، یکی بهشون نون می‌داد، یکی یه تیکه سیب‌ زمینی، پسربچه‌ها پشت‌ سر اسرا می‌دویدن و به طرف‌ شون سنگ پرتاب می‌کردن…».

انتهای پیام


منتشر شده

در

اخبار استانها, خراسان رضوی

توسط

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *