ایسنا/خراسان رضوی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد گفت: موفقیت نسبی چین در مواجهه با کووید ۱۹ میتواند مبنای قضاوت جدیدی در مورد الگوهای فلسفه سیاسی پیشین به وجود آورد.
دکترعلی اصغر داوودی در لایو مرسه علوم سیاسی با موضوع تحول زیست سیاسی در بحران کرونا در مورد نقش فلسفه در کمک به گذر از این وضعیت بحرانی گفت: یکی از اثرات مهم کرونا بر فلسفه سیاسی این است که میتواند زمینه احیای فلسفه سیاسی دیرین را مهیا کند؛ به این معنا که دانش سیاسی صرفا دانشی درباره امر واقع نیست بلکه ذاتا و ضرورتا به امر مطلوب هم نظر دارد و مطالعه امور واقع صرفا به خاطر خود آن امور نیست بلکه برای این است که ما را به سمت امر مطلوب رهنمون شود.
وی اضافه کرد: کرونا میتواند بیطرفی و بیتفاوتی ارزشی که مطلوب اثباتگرایان در عصر مدرن بود را کنار گذارد تا ما در علم سیاست به دنبال اطلاعاتی باشیم که دستیابی به امور مطلوب و اهداف برتر را ممکن کند؛ نه اینکه صرفا دادههایی خنثی و بیطرف را دنبال کنیم.
داوودی خاطرنشان کرد: از منظر فلسفه سیاسی به نظر میرسد دوران پساکرونا دوران سرنوشتسازی است. تا کنون دو جریان فکری و سیاسی مهم الگوهای متفاوتی را از چینش قدرت سیاسی در جامعه مطرح کردهاند. کرونا سبب شد هر کدام از این الگوها یک مدل مدیریتی خاص برای غلبه بر این بحران مطرح کند.
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد بیان کرد: در یک سر طیف فلسفه چینی و تمدن کنفسیوسی قرار دارد و در سر دیگر فسلفه غربی و تمدن رومی است. تاکنون صفآراییهای مختلفی در فلسفه سیاسی وجود داشت اما به نظر میرسد که کرونا سبب یک صفآرایی جدید بین این دو الگو شده است.
فلسفه چینی و رومی در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند
داوودی اضافه کرد: یک سر این صفآرایی فلسفه چینی است که جانب رفاه عمومی را گرفته و سر دیگر آن تمدن و فلسفه غرب است که جانب آزادیهای فردی را میگیرد. یک طرف چین را میبینیم که کارنامه چندان موفقی در مورد آزادیهای فردی و عمومی از خود نشان نداده اما سطح قابل قبولی از رفاه و رشد اقتصادی را ایجاد کرده و توانسته است در مواجهه با موضوع کرونا از نظم کنفسیوسی خود کمک بگیرد و اطاعتپذیری و قوانین آمرانه و سختگیرانه را وضع کند. این تفکر توانسته به واسطه اینها یک موفقیت نسبی در مواجهه با کرونا داشته باشد.
وی افزود: در طرف دیگر غرب و کشورهای غربی است که به رغم تاکیدی که بر آزادیهای عمومی وفردی دشاتهاند، در مواجهه با کرونا با تردید و دودلی مواجه شدند. این یک رویارویی جدیدی را بین این دو نوع فلسفه سیاسی به وجود آورده است. این الگوها نه دموکراسی و نه اقتصادی است بلکه کرونا ثابت کرد ملاک برای موفقیت الگوهای فلسفه سیاسی و کلانمدیریتی، قدرت آموزهها در نجات جان بشر است.
وی افزود: در طرف دیگر غرب و کشورهای غربی است که به رغم تاکیدی که بر آزادیهای عمومی وفردی دشاتهاند، در مواجهه با کرونا با تردید و دودلی مواجه شدند. این یک رویارویی جدیدی را بین این دو نوع فلسفه سیاسی به وجود آورده است. موفقیت نسبی چین در مواجهه با کووید ۱۹ میتواند مبنای جدیدی را برای قضاوت در مورد الگوهای فلسفه سیاسی پیشین به وجود بیاورد. این الگوها نه دموکراسی و نه اقتصادی است بلکه کرونا ثابت کرد ملاک برای موفقیت الگوهای فلسفه سیاسی و کلانمدیریتی، قدرت آموزهها در نجات جان بشر است.
داوودی با اشاره به نقش فسلفه در تعریف زیست کرونایی تاکید کرد: در اوضاع کرونایی فلاسفه و دانش فلسفه هم میتواند نقش بهسزایی داشته باشد. فهم فلسفی از حوادث زندگی میتواند به ما در درک معنای زندگی و هدف آفرینش کمک کند. در گیر و دار شیوع بیماری کرونا بسیاری از پرسشهای فلسفی مطرح شده در گذشته میتواند دچار بازخوانی و بازفهمی قرار گیرد.
وی ادامه داد: یکی از سوالات کنونی این است که تامل فلسفی در مورد کرونا ما را به کدام حقایق رهنمون خواهد شد؟ تفکر و اندیشیدن در مورد کرونا از منظر فلسفه ما را به بازفهمی در مورد بسیاری از مسائل خواهد رساند. یکی از مواردی که نیاز به بازفهمی دارد، این است که در در آغاز عصر مدرن یک نوع نگاه خوشبینانهای در مورد قدرت علم و تکنولوژی به وجود آمده است.
نگاه خوشبینانه به علم و تکنولوژی در حال تغییر است
داوودی بیان کرد: آن نگاه خوشبینانهای که پیش از این نسبت به علم و تکنولوژی داشت، در حال تغییر کردن است. زمانی که مدرنیته در موج اول کار خود را آغاز کرد، صحبت از رهایی، عامگرایی و.. میشد و سخن از انقلابی بود که بشر را از همه چیز رها میکند. آن دوره مساله افسون و راززدایی از زندگی انسان مطرح میشد. همه نیز معتقد بودند که انسان به کمک علم و تکنولوژی که ثمرههای تفکر عقلانی است، میتواند از مهلکهای که طبیعت او را به آن دچار کرده، را رها کند.
وی عنوان کرد: زمانی ما به یک بیماری تنها به عنوان یک بیماری نگاه میکنیم، باید به سراغ علوم پزشکی و زیستشناسی برویم اما یک زمان راجع به تاثیرات یک بیماری در جامعه صحبت میکنیم. اینجا از عهده تکنولوژی و علم زیستشناسی برنمیآید که به ما پاسخ بدهد؛ بنابراین باید به سراغ دانشهای دیگر مانند جامعهشناسی و فلسفه رفت.
کرونا دستگاه معرفتی ما را در معرض پرسشهای جدی قرار میدهد
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد خاطرنشان کرد: کرونا میتواند دستگاه معرفتی ما در معرض پرسشهای جدی قرار دهد. تصور غالب در عصر مدرن این بود که انسان توانسته از طبیعت استعلا پیدا کند و از بالا بر طبیعت بنگرد و برآن سلطه پیدا کند. انسان تصور میکرد به کمک خرد خودبنیاد، به تعبیر دکارت، میتواند بر معضلات غلبه پیدا کند. از این مسیر بود که بشر به جایی رسید که ادعای خدایی میکرد.
داوودی خاطرنشان کرد: اما کرونا به شری بدل شد که سبب دگرفهمی و بازفهمی انسان درباره حیات، نظامهای فکری، نظام قدرت و دانش خواهد شد. کرونا سبب بازاندیشی انسان در مورد بنیادهای زندگی خواهد شد. یکی از نظراتی که فلاسفه مطرح کردهاند، این است است که مساله شر با مساله معرفت بشر نسبت نزدیکی دارد. این نظر را در بین اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان هم میتوان دید.
وی افزود: اگر انسان نسبت درستی با مقوله درد، رنج و شر پیدا نکند، نمیتواند دوباره به زندگی بازگردد و در مورد زندگی خود بیاندیشد. هنگامی که شر، درد و رنج ناشی از کرونا انسان را فرا میگیرد، امید و قدرت انسان از بین میرود و او انسان دچار نوعی یاس و ناامیدی خواهد شد؛ اینجاست که انسان پی میبرد که تنها به کمک عقل و ثمرات آن، یعنی علم و تکنولوژی، نمیتواند بر این بحران غلبه کند.
بهرهگیری از ایمان در کنار عقل به زندگی انسان بازمیگردد
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد در مورد کمک گرفتن از ایمان در کنار عقل اضافه کرد: اینجا است که آدمی به سراغ نیروهایی دیگر از جمله ایمان میرود و سعی میکند که در کنار عقل از ایمان هم کمک بگیرد. در این برهه کمکگیری از ایمان در کنار عقل که در طول دوره مدرن به حاشیه رانده شده بود، به عرصه زندگی بشر بازمیگردد و این مساله امکان معرفتاندیشی جدیدی را برای بشر فراهم خواهد کرد.
داوودی تاکید کرد: انسانهای سرمست از قدرت و دانش نتوانستند یک مواجهه درست و بنیادین با مقوله شر داشته باشند. اگر انسان به مدد عقل و ایمان درک درستی از سرشت مقوله شر دست پیدا کند و بفهمد که زندگی او توام با درد و رنج است، در این شرایط است که میتواند معنای زندگی را کشف کند و در خواهد یافت که معنای زندگی توام با امید و توکل خواهد بود.
وی از کرونا به عنوان ویروس تکنولوژی یاد کرد و گفت: افرادی مثل دکتر داوری اردکانی بر این باور هستند که کووید ۱۹ ویروس تکنولوژی است. افرادی مانند بیل گیتس گفتهاند که تکنولوژی با بلایای طبیعی خیلی خوب میتواند برخورد کند اما با بلایایی که از خود تکنولوژی برخاسته، نمیتواند برخورد درستی داشته باشد.
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد در مورد نگاه فلاسفه آینده بشر بیان کرد: یکی از فیلسوفان بزرگ قرن بیستم، مارتین هایدگر، کتابی تحت عنوان پرسش از تکنولوژی دارد. وی در این کتاب گفته زمانی که انسان عنان و اختیار خود را به دست تکنولوژی بدهد، تکنولوژی بر او غلبه خواهد کرد و در نتیجه بشر از غرایز طبیعی و بنیادین خود دور خواهد شد. نیچه در مقدمه «چنین گفت زرتشت» میگوید آینده بشر، به ویژه آینده انسان اروپایی، آیندهای توام با بحران بیمعنایی خواهد بود.
داوودی افزود: کرونا در دوره ما تا حدی توانسته پیشبینی کسانی مانند نیچه و هایدگر را محقق کند. انسان امروز بیش از هر چیز دچار نهیلیسم یا پوچگرایی است که نیچه آن را پیشگویی میکرد. کرونا سبب شد تا عناصر مشروعیتبخش و هویتبخش در زندگی انسان از بین برود و انسان دچار بحران معنا شود.
کرونا فی نفسه بحران نیست
وی گفت: به نظر میرسد کرونا فی نفسه بحران نباشد بلکه این بیماری سبب شده عنصر سازنده هویت جمعی جامعه ما دچار خدشه جدی شود. در واقع یکی از مسائلی که کرونا به ارمغان آورده، مرگاندیشی است که یکی از موضوعات مهم در بررسیهای فلسفی است.
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد افزود: کرونا سبب ترس ما از مرگ شده تا به کمیت زندگی خویش بیاندیشیم و در انتظار این باشیم که عمر ما به انتها میرسد اما فرصت این را نداشتهایم که در مورد کیفیت زندگی خود فکر کنیم. ترس از ابتلای به کرونا باعث شده ما خود را قرنطینه کنیم و از یکدیگر جدا باشیم. این موضوع بر کیفیت زندگی ما تاثیر گذارده است.
مرگاندیشی از سر ترس ضدآگاهی است
داوودی اضافه کرد: فلسفه در اینجا به ما کمک میکند تا به یک شکلی به مرگاندیشی برسیم کما اینکه یکی از موضوعات مهم مورد بررسی در دانش فلسفه مرگآگاهی انسان است. مواجههای که ما با مقوله مرگ در بحران کرونا شکل گرفته، بیشتر از سر ترس است، نه آگاهی. در حقیقت فسلفه به ما میآموزد که مرگاندیشی از سر ترس ضدآگاهی است.
وی در مورد نگاه فیلسوف به زندگی عنوان کرد: یک فیلسوف با وجود اینکه به زندگی انسان اهمیت میدهد اما بیش از مساله کمیت زندگی، کیفیت آن را مهم میپندارد و مسائلی مانند هدف زندگی برای او اهمیت دارد. این مسالهای است که بشر در عصر مدرن از آن غفلت ورزیده است. اکنون کرونا فرصتی ایجاد کرده که ما دوباره به زندگی بازگردیم و موضوع مرگ را مورد پرسش جدی قرار دهیم.
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد گفت: مساله مرگاندیشی و مرگآگاهی که در اثر کرونا شکل گرفته، در عین حال که میتواند فرصتی برای بازنمایی کیفیت زندگیمان باشد، از دیگر سو میتواند تهدیدی باشد برای غفلت آدمی از کمیت حیات خویش و اهتمام صرف به کیفیت آن.
مساله اصلی بشر نمردن نیست بلکه چگونگی زندگی است
داوودی افزود: با وجود تاکید بر لزوم حفظ جان انسانها اما مساله اصلی بشر نمردن نیست. ما باید به این موضوع بازگردیم که آیا ما واقعا زندگی میکنیم؟ به چه معنایی زندگی میکنیم؟ به عبارتی پرسشهای قدیمی که در حوزه فلسفه مطرح بوده، در شیوع بیماری کرونا به زندگی ما بازگشته است.
وی در مورد بار منفی آگاهی از مرگ خاطرنشان کرد: آگاهی از مرگ میتواند بار منفی هم داشته باشد اما آن چیزی که بیشتر مدنظر فلسفه است، اندیشه آگاهانه درباره مرگ و زندگی است. هویت هر چیزی را مرزها تعیین میکند؛ مرز بین بودن و نبودن. مساله مرگ مرزی است بین هستی ما و نیستی ما. وقتی ما در مورد زندگی میاندیشیم، مرگ میتواند به زندگی ما معنا بدهد.
کسی که به زندگی بدون مرگ میاندیشد گویی اصلا به زندگی نمیاندیشد
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد اضافه کرد: آنچه که هایدگر در هستی و زمان مطرح میکند، این است که مرگ همواره به ما هشدار میدهد که ای انسان فرصت تو رو به اتمام است. مرگ تبدیل به آبژهای برای اندیشیدن میشود. کسی که به زندگی بدون مرگ میاندیشد، گویی اصلا به زندگی نمیاندیشد.
داوودی در مورد نگاه فردی و فلسفی به مرگ گفت: تفکر در مورد مرگ زمانی از منظر فردی و زمانی از منظر فلسفی است. در ساحت فلسفه مرگ به مثابه یک مفهوم متفاوت است. یک مرتبه ما با مواجهه شخصی با مرگ روبهرو هستیم و یک بار هم با واسطه جامعه به آن نگاه میکنیم.
وی اضافه کرد: ما محصول جامعه و فرهنگ هستیم؛ بنابراین مواجهه ما با مساله مرگ چیز بیواسطهای نیست؛ یعنی ما به واسطه برساختههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی با مرگ مواجهه میشویم. در چنین شرایطی مرگ یک مساله شخصی نیست؛ در واقع شخص در مورد مرگ میاندیشد و با آن به واسطه برساختههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که جامعه به او داده، ارتباط برقرار میکند. اینجاست که وظیفه فیلسوف تلنگر زدن به جامعه در مورد اندیشیدن به زندگی و مرگ است.
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد بیان کرد: هگل فیلسوف را به جغد مینروا تشبیه میکند؛ مینروا یکی از اساطیر رومی است که الهه حکمت، هنر و ابداع است که همپای آتنا در اساطیر یونانی قرار دارد. مینروا به تعبیر هگل جغدی است که در بلندای روز نظارهگر رخدادهای مختلف است و شامگاهان که فرا میرسد، بال میگشاید و به شکار میپردازد. هگل معتقد است که فیلسوفان از این جهت شبیه جغد مینروا هستند؛ در واقع فلاسفه وقتی که رخدادی اتفاق میافتد، آن را نظاره میکنند و زمانی که غبار آن رویداد فرو مینشیند، شروع به تامل و تفلسف در مورد آن میکنند.
داوودی در مورد دیدگاه فلاسفه سیاسی در مورد بیماری کرونا عنوان کرد: فسلفه سیاسی جزو آن دسته از دانشهایی است که عمیقا تمایل دارد تا به بستر و بافتار اجتماعی هر مقوله بیاندیشد و بیش از آنکه اهل توصیف باشد، اهل تجویز و تنجیز است. بنابراین گاهی فلسفه سیاسی به پیشبینی آینده هم میپردازد. گرچه گاهی اوقات ممکن است این پیشبینیها درست از کار در نیاید.
کشورهایی که خاستگاه دانش سیاست مدرن هستند، با کرونا درگیری بیشتری تجربه کردهاند
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد خاطرنشان کرد: نکته قابل توجه اینجاست که نکاتی مانند اندیشیدن در خصوص بیاری کرونا و آثار آن بر آدمی فلسفه سیاسی را نقطه مقابل علم سیاست مدرن قرار میدهد. علم سیاست مدرن آنطور که شاوس میگوید از ریشههای خود بریده و اصولا نمیاندیشد؛ در حالی که فلسفه سیاسی میاندیشد و تجویز میکند. دانش سیاست مدرن در نقطه مقابل تجویز را امری بیهوده میداند.
داوودی افزود: اگر به جوامعی که درگیر کرونا شدهاند، بنگریم، کشورهایی درگیری بیشتری با کرونا داشتهاند که خاستگاه علم سیاست مدرن بودهاند؛ مانند ایالات متحده امریکا و برخی از کشورهای اروپایی.
وی اضافه کرد: اگر به اندیشه پیشینیان نگاه کنیم، همانطور که در دوران یونان باستان مطرح بود، دانش سیاسی در قالب حکمت عملی مطرح میشد. در حکمت عملی دانشهایی مثل سیاست، اخلاق و اقتصاد به جای توضیح صرف امور و پدیدهها به غایات و اهداف زندگی انسان توجه میکرد؛ یعنی حکما در این دانش صرفا پدیدههای سیاسی را توصیف نمیکردند بلکه در کنار توصیف پدیدههای سیاسی، به غایات و اهداف زندگی انسان هم میاندیشیدند.
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد بیان کرد: در واقع حکمت عملی از یک سو در پی شناخت بهترین ابزار دستیابی به اهداف است و از سوی دیگر در پی آن است که موانع موجود در مسیر آن غایات را شناسایی و برطرف کند. در واقع تفاوت حکمت عملی با سایر دانشها در این است که به وسیله دانشهای طبیعی نمیتوان چیزهایی که قدرت شناخت آن را داریم، تغییر دهیم اما حکمت عملی در مورد چیزهایی است که هم میتوانیم آن را بشناسیم و هم میتوانیم آن را تغییر دهیم.
غایت حکمت عملی سعادت است
داوودی افزود: در حکمت عملی قدیم سیاست، اخلاق و اقتصاد غایاتی را دنبال میکرد. مهمترین غایت و هدفی که فلسفه سیاسی قدیم دنبال میکرد، مساله سعادت و بهزیستی بود که حکمت عملی این را به کمک برقراری عدالت و اعتدال قابل وصول میدانست. در واقع هدف غایی دانش سیاسی شناخت شیوههایی بود که میتوانست او را به این آرمان برساند.
وی اضافه کرد: در دوره تمدن مسیحیت و اسلامی این حکم سیاسی دچار یک نوع وارونگی شد و به جای ابزار خردورزی و تعقل که قرار بود در حکمت سیاسی دیرین، اهل سیاست آن را انجام دهند و قوانینی را وضع کنند تا بشر به هدف خود برسد، وحی و قانون الهی وسیله دستیابی به سعادت و بهزیستی انسان شد و به شکلی در غایات و هدف زندگی انسان هم تحول به وجود آمد؛ به این معنا که دین سبب شد بهزیستی و سعادت تعریف جدیدی پیدا کند.
این استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد بیان کرد: بعدها در عصر رنسانس و روشنگری در نتیجه نزاعی که بین شاهان و شهریاران وجود داشت، یک جابهجایی در فلسفه سیاسی اتفاق میافتد و هدف و وسیله دگرگون میشود؛ به این معنا که به جای اینکه هدف بهزیستی باشد، در اندیشه متفکرانی مانند ماکیاولی و هابز تاکید صرف بر حفظ قدرت سیاسی است. در این اندیشهها تاکید بر سلطه حکام به هر وسیلهای است. ماکیاولی و هابز نمونههای بارزی از واژگونی حکمت سیاسی دیرین هستند.
داوودی افزود: قدرت و حکومت که در قدیم ابزاری برای رسیدن به غایات سعادت و بهزیستی بود، به غایتی تبدیل شد که درصدد حفظ وضع موجود بود و برای آن حتی اخلاق را هم کنار میگذاشت. بعدها افرادی مانند لاک، روسو و دیگران تلاشهایی برای بازسازی حکمت سیاسی دیرین انجام دادند و حکومت را وسیلهای برای رسیدن به خیر همگانی که در فلسفه سیاسی یونان وجود داشت، تلقی کردند.
در قرون ۱۹ و ۲۰ علم سیاست به جای تدبیر امور به توضیح مسائل میپردازد
وی خاطرنشان کرد: با تسلط پوزیویتیسم و اثباتگرایی در قرن نوزدهم و بیستم، این واژگونی کامل میشود و علم سیاست و فلسفه سیاست به جای اینکه تدبیر امور کند، به توضیح مسائل سیاسی میپردازد. این موضوع باعث شد چارچوب تفکر حکمت سیاسی دیرین رو به افول بگذارد و با ظهور پوزیویتیسم، دانش سیاسی دچار دگردیسی شود. وظیفه این دانش به جای ترسیم غایات زندگی بشر، به توضیح صرف پدیدههای سیاسی و رفتارهای سیاسی است. بعد از جنگ جهانی دوم عده زیادی از فلاسفه و اندیشمندان در پی آن بودند که حکمت سیاسی دیرین را احیا کنند. افرادی مثل هابر ماس و دیگران تلاشهایی در این راستا انجام دادند.
انتهای پیام
دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ